توجه: تمامی اسامی به کار رفته شده در مجموعهداستان سربازی»، ساختهی ذهن نویسنده بوده و هیچگونه ارتباطی با اشخاص حقیقی و حقوقی ندارند.
همچنین هیچ هدف یا منظور یای در پس این مجموعهداستان وجود ندارد!
به امید لذت بردن.
سیدمحمد ساداتمیر
داستان شماره ۱
پاییز»
بیست سال است که ازدواج کردهایم آقای دکتر!
در تمام این بیست سال، از اواسط مهر تا شب چله بهم میریزد. تا جایی که اغلب وقتی برای نوشیدن آب به سمت یخچال میرود، میبینم بالشاش کمی نمناک است. برایم عجیب است که چطور در این فصل از سال کسی میتواند اینچنین عرق کند؟! مصرف سیگارش به روزی دو تا سه پاکت افزایش پیدا میکند! بخاطر کوچکترین مسائل به طرز جنونآمیزی عصبانی میشود و پرخاش میکند. نمیدانم حساسیت فصلی اینگونه آزارش میدهد یا چیزی را از من پنهان میکند؟! خیلی نگرانم آقای دکتر!
چیز خاصی نیست؛ یقیناً آلرژی به پاییز وی را میآزارد!! تنها راه درمان این آلرژی مصرف Celexa با کمی اشک است! خوب میشود.
داستان شماره ۱ - «پاییز»
داستان شماره ۹ - «رفاقت»
داستان شماره ۸ - «ماشین دودی»
داستان شماره ۷ - «قول مردانه»
داستان شماره ۶ - «درمانگر»
داستان شماره ۵ - «کارْ خانه»
داستان شماره ۴ - «مدرسه»
سال ,بیست ,میشود ,شماره ,آقای ,دکتر ,داستان شماره ,است که ,آقای دکتر ,میکند بخاطر ,بخاطر کوچکترین
درباره این سایت